سپوزگاریلغتنامه دهخداسپوزگاری . [ س ِ / س َ / س ُ ] (حامص مرکب ) عمل سپوزگار. مماطله . دفعالوقت کردن . || عمل فروکردن بزور و عنف .
سپوزلغتنامه دهخداسپوز. [ س ِ / س َ / س ُ ] (نف مرخم ) سپوزنده و خلاننده و درج کننده ، و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود (ناظم الاطباء): جان سپوز؛ حیات بخش : خورش دادشان اندکی جان
سپوزکارفرهنگ مترادف و متضادبیقید، پشتگوشانداز، تنبل، مماطلهکار ≠ متعهد، مسئول، وظیفهدان، وظیفهشناس، زرنگ
گواهینامۀ مدیریت ایمنیsafety management certificateواژههای مصوب فرهنگستانگواهینامهای که پس از گذراندن ممیزیهای لازم و حصول اطمینان از انطباق سامانۀ ایمنی کشتی با الزامات آییننامۀ بینالمللی مدیریت ایمنی صادر میشود اختـ . گما SMC
نمایش جایگشتیpermutation representationواژههای مصوب فرهنگستانیک همریختی از گروهی مفروض به گروه متقارن SM، که در آنM مجموعهای مفروض است متـ . نمایش جایگشتی گروه permutation representation of a group