slurredدیکشنری انگلیسی به فارسیناامید، مطلبی را حذف کردن، لکه دار کردن، مطلب را نادیده گرفتن ورد شدن، باعجله کاری را انجام دادن
جسم عنصریلغتنامه دهخداجسم عنصری . [ ج ِ م ِ ع ُ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل جسم فلکی . یکی از دو قسم جسم بسیط. رجوع به جسم فلکی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
جسم عاملcausative bodyواژههای مصوب فرهنگستانچشمهای حاصل از تقریب نظری یا برآورد محاسباتی که بیهنجاری میدان پتانسیل را ایجاد میکند
عجسمةلغتنامه دهخداعجسمة. [ ع َ س َ م َ ] (ع اِمص ) سبکی . || شتابی . || (مص ) سبک گردیدن . || شتافتن . (منتهی الارب ).