skewدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، انحراف، کجی، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن، تحریف کردن، منحرف، مورب، اریب، اریبی، نامتوازن
skewersدیکشنری انگلیسی به فارسیمشروب، سیخ، سیخ کباب، سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب، هر چیزی شبیه سیخ کباب، بسیخ کباب زدن، بسیخ زدن
skewersدیکشنری انگلیسی به فارسیمشروب، سیخ، سیخ کباب، سیخ اهنی یا چوب مخصوص کباب، هر چیزی شبیه سیخ کباب، بسیخ کباب زدن، بسیخ زدن
چولگی پویشscan skewواژههای مصوب فرهنگستانواپیچش تصویر پویششده ناشی از حرکت روبهجلوی هواپیما یا ماهواره در طول زمان برداشت