سنجهدیکشنری فارسی به انگلیسیbench mark, canon, check, criterion, gauge, measure, measurement, module, scale, unit, yardstick
سنجهلغتنامه دهخداسنجه . [ س َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) (از: سنج ، سنجیدن + هَ ، پسوند نسبت و آلت ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سنجه . سنگی را گویند که چیزها بدان وزن کنند. (
سنجهلغتنامه دهخداسنجه . [ س ُ ج َ ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته . ج ، سُنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سنگچهلغتنامه دهخداسنگچه . [ س َ چ َ / چ ِ] (اِ مرکب ) ژاله باشد که تگرگ است . (برهان ). تگرگ و ژاله و لفظ چه برای نسبت است . (غیاث ) : گرچه بچشم عوام سنگچه چون لؤلؤ است لیک تف
سنگهلغتنامه دهخداسنگه . [ س َ گ َ / گ ِ ] (اِ) خارپشتی که خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان ) (آنندراج ). خارپشت . (اوبهی ) (مجمع الفرس ). جانوری است از سگ کوچکتر خارهای چو