ستوهیدنلغتنامه دهخداستوهیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) نفرت داشتن و بتنگ آمدن . (آنندراج ). بیزار بودن : سپهر گشتت دایه گریز از این دایه زمانه بودت مادر ستوه از این مادر.مسعودسعد.
ستوهیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به ستوه آمدن؛ به تنگ آمدن.۲. خسته و درمانده شدن.۳. ستیزه کردن.
ستهیدنلغتنامه دهخداستهیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . (آنندراج ). ستیزه کردن و مناقشه و منازعه نمودن .بحث کردن . (ناظم الاطباء). لجاج . لجاجت . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )