ساجدلغتنامه دهخداساجد. [ ج ِ ] (ع ص )سر بر زمین نهنده . (مهذب الاسماء). پشت خم دهنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، ساجدون و سُجَّد. قوله تعالی : و ادخلوا الباب سجدا. (قرآن 58
ساجدةلغتنامه دهخداساجدة. [ ج ِدَ ] (ع ص ) تأنیث ساجد. رجوع به ساجد شود. || سست و سست نظر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). عین ساجدة. چشم که سست نظر باشد. (شرح قاموس ). و این معنی مجا
ساودارلغتنامه دهخداساودار. (اِخ ) نام روستایی بوده است در اطراف سمرقند. و در نواحی سمرقند روستایی خوش هواتر و حاصل خیزتر از آن نبود که مانند آن میوه های نیکو داشته باشد و مردمش به
دوپارگی موج برشیshear wave splittingواژههای مصوب فرهنگستانتفکیک موج برشی به دو مؤلفة عمود بر هم SH و SV، براثر عبور از محیط همسانگرد به محیط ناهمسانگرد