سلمهلغتنامه دهخداسلمه . [ س َ م َ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ). ج ، سِلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن نازک اطراف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلمهلغتنامه دهخداسلمه . [ س َ م َ ] (اِ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است . (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است . (مهذب الاسما
سلمهفرهنگ انتشارات معین(سَ مَ یا مِ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیرة اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش
سلمهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی بیابانی و خودرو، دارای ساقۀ کوتاه و برگهای بیضیشکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار میرود؛ اسفناج رومی.