سلوطلغتنامه دهخداسلوط. [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش نمین شهرستان اردبیل . دارای 1044 تن سکنه آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت گله داری و دارای راه ا
سلوطةلغتنامه دهخداسلوطة. [ س ُ طَ ] (ع مص ) دراززبان گردیدن . || درازدست و چیره شدن . (منتهی الارب ). رجوع به سلاطه شود.
سليطة اللساندیکشنری عربی به فارسیادم بد دهان , زن غرولندو , سرزنش کردن , بدحرفي کردن , اوقات تلخي کردن (به) , چوبکاري کردن
سُلْطَانٌفرهنگ واژگان قرآنشخص يا چيزي که داراي سلطه و سلطنت باشد - برهان - دليل (حجت عقليهاي که بر عقل بشر چيره ميگردد و عقل را ناگزير از پذيرفتن مدعاي طرف مقابل ميسازد)
سُلْطَانِيَهْفرهنگ واژگان قرآنقدرت و توانم (هاء در آن هاء سکت است و جزء کلمه نمي باشد وتنها براي حفظ حرکت حرف آخر اضافه شده است )