ظلوملغتنامه دهخداظلوم . [ ظَ ] (اِخ ) نام کنیزکی ام ولد، مادر الراضی باﷲ ابوالعباس احمدبن جعفر المقتدر خلیفه ٔ عباسی .
ظلوملغتنامه دهخداظلوم . [ ظَ ] (ع ص ) ظَلاّم . سخت ستمکار : عادت و رسم این گروه ظلوم نیک ماند چوبنگری به ظلیم . ابوحنیفه ٔ اسکافی .درویشی را دیدم که سر بر آستان کعبه همی مالید و میگفت یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آی