satisfiesدیکشنری انگلیسی به فارسیرضایت بخش است، خوشنود کردن، خشنود ساختن، اقناع شدن، خرسند کردن، راضی کردن، خشنود کردن، قانع کردن
از خود راضیدیکشنری فارسی به انگلیسیbraggadocio, bumptious, complacent, conceited, self-satisfied, overbearing, smug, stuffy