سجینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. سخت از هر چیز؛ شدید؛ سخت.۲. (اسم) نام جایی در دوزخ.۳. دائم؛ ثابت.
سجینلغتنامه دهخداسجین . [ س َ ] (ع ص ) بندی . (منتهی الارب ). مسجون . (اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسانست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کسجینلغتنامه دهخداکسجین . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوج تپه ٔ بخش ترکمان شهرستان میانه ، کوهستانی است با 415 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
سچینلغتنامه دهخداسچین . [ س ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 17 هزارگزی باختر شوشتر و 6 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ دزفول به شوشتر. دارای 50
سوینلغتنامه دهخداسوین . [ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گندوان بخش ترک شهرستان میانه . دارای 383تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ، عدس ، نخود سیاه و بزرک است . (از فر
سوینلغتنامه دهخداسوین . [ س َ ] (اِ) دیگ ، طبق ، کاسه ، کوزه و امثال آن مطلقاً و به عربی ظرف و انا راگویند. (برهان ) (جهانگیری ). مطلق ظرف . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || آبدان