سوزنگرلغتنامه دهخداسوزنگر. [ زَ گ َ ] (ص ) سوزن ساز. آنکه سوزن سازد : بمدح مجلس میمون تو مزین بادجریده ٔ سخن آرای پیر سوزنگر. سوزنی .بگفت ای کور سوزنگر مرا در کار کن آخرکه از جور
سوزن ورودیarrival pointواژههای مصوب فرهنگستاناولین سوزن پس از علامت ورود که قطار ورودی از روی آن عبور میکند