قصوفلغتنامه دهخداقصوف . [ ق ُ ] (ع مص ) اقامت کردن در اکل و شرب . (منتهی الارب ). الاقامة فی الاکل و الشرب . (تاج العروس ).
قصفلغتنامه دهخداقصف . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) به دو نیمه شکسته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد زودشکن . (منتهی الارب ). الرجل السریعالانکسار عن النجدة. (اقرب الموارد).
قصف البطنلغتنامه دهخداقصف البطن . [ ق َ ص ِ فُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) آنکه به وقت گرسنگی سست و فروهشته گوشت گردد و تاب نیارد گرسنگی را. (منتهی الارب ). الذی اذا جاع استرخی و فتر و لم ی