دامنۀ دید باندrunway visual range, RVRواژههای مصوب فرهنگستانبیشینهفاصلهای در راستای افقی که خلبان میتواند خط مرکزی یا چراغهای کناری یا شمارۀ باند را در انتهای مرحلۀ تقرب ببیند
دامنة دید ایستمانrollout runway visual range, rollout RVRواژههای مصوب فرهنگستانمقدار عددی دامنة دید باند که ازطریق دستگاه نصبشده در آخرین خزشراه باند محاسبه میشود
دامنۀ دید باند فرودتماسtouchdown runway visual range, touchdown RVRواژههای مصوب فرهنگستاندامنۀ دید باند در زمان و مکان نشست متـ . دامنۀ دید فرودتماس
قرقوسلغتنامه دهخداقرقوس . [ ق َ رَ ] (ع اِ) زمین هامون سفت نرم ستبر بی گیاه . و گاه است که بیرون آمده است از او آب سوزنده ٔپلیدی که گویا پاره ای آتش است و بلند و آرمیده میباشد. (
قرقوسلغتنامه دهخداقرقوس . [ ق ُ ] (ع اِ) بیابان فراخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قَرَقوس شود.
قرقسلغتنامه دهخداقرقس . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) پشه ریزه . (منتهی الارب ). چیزی است پشه مانند که بدان جرجس گویند. (اقرب الموارد).
قرقسلغتنامه دهخداقرقس . [ ق َ ق َ ] (ع اِ) گوشتی است همچون عصب که در دهان رحم روید، به تابستان دراز و به زمستان کوتاه شود. (بحر الجواهر).
قرقسلغتنامه دهخداقرقس . [ ق ِ ق ِ ] (معرب ، اِ) گِلی است که بدان مهر کنند، و به فارسی جِرْجِشت گویند. (المعرب جوالیقی ص 270).
قرقسالغتنامه دهخداقرقسا. [ ق َ ق َ ] (اِخ ) قرقسان . قرقیسا. (لباب الانساب ). رجوع به قرقیسا و قرقسان شود.
قرقسانلغتنامه دهخداقرقسان . [ ق َ ق َ ] (اِخ ) جایی است . (معجم البلدان ). شهری است کنار فرات و خابور در نزدیکی رقه ، و آن قرقیسیا است . (لباب الانساب ). رجوع به قرقیسیا شود.