قرمدنگلغتنامه دهخداقرمدنگ . [ ق ُ رُ دَ ] (ص ) برای پوشانیدن معنی زشت قرمساق ، قرمدنگ و گاه قرم پف گویند. (یادداشت مؤلف ).
قرمانلغتنامه دهخداقرمان . [ ق َ ] (اِخ ) اقلیمی است در روم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و گاه قَرَمان خوانده شود.(اقرب الموارد). شهری است در ترکیه . نام قدیم آن لارندا است .
قرمانلغتنامه دهخداقرمان . [ ق َ رَ ] (ع مص ) نخست گیاه خوردن گرفتن ستور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || به ضعف و سستی خوردن . (منتهی الارب ). الاکل الضعیف . (اقرب الموارد).