کلاهک بازآreentry vehicle, RVواژههای مصوب فرهنگستانکلاهکی که در مرحلۀ آخر پرواز موشک در مسیر بالستیکی (ballistic) رها میشود
قرةالعینلغتنامه دهخداقرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام طاهره شاعره ٔ نامور. رجوع به طاهره و باب شود.
قرةالعینلغتنامه دهخداقرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه بدان خنکی چشم دست دهد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به مجاز، نور چشم ، و بر فرزند اطلاق کنند : شیر میدان و
قرةالعینلغتنامه دهخداقرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است که آن را جزیرآب نامند. (از اقرب الموارد). جرجیرالماء وکرفس الماء نیز نامند، چه او در طعم و رایحه شبیه ب
قرةالعینلغتنامه دهخداقرةالعین . [ ق ُرْ رَ تُل ْ ع َ ](ع اِ مرکب ) ترتیزک آبی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قرة العینفرهنگ انتشارات معین(قُ رَّ ةُ لْ عَ یْ) [ ع . ] (اِ.)1 - آنچه مایة روشنی چشم شود. 2 - مجازاً، فرزند.
قروةلغتنامه دهخداقروة. [ ق َرْ وَ ] (ع مص ) فراخ و کلان گردیدن پوست خایه از باد یا از آب یا از فرودآمدن روده ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قر شدن . رجوع به قرو شود.
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق َرْ / ق ُرْ رَ ] (ع مص ) خنک گردیدن . || سپری شدن گریه . || دیدن آنچه آرزوی دیدن آن را دارند. (منتهی الارب ). رجوع به قُرور شود.
قرةلغتنامه دهخداقرة. [ ق ِرْ رَ ] (ع اِ) سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). برد. (اقرب الموارد). || خنکی . سرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ما اصاب الانسان و غیره من البرد. (اقرب