قدموسةلغتنامه دهخداقدموسة. [ ق ُ س َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث قدموس .سنگ بزرگ . || زن کلان جثه . (منتهی الارب ).
قدموسلغتنامه دهخداقدموس . [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) دیرینه . || پادشاه بزرگ . || صخره ٔ بزرگ . (المنجد). || شتر بزرگ . ج ، قدامیس . (منتهی الارب ). || شدید. (المنجد). || مقدم لشکر.
قدم سودنلغتنامه دهخداقدم سودن . [ ق َ دَ دَ ] (مص مرکب ) قدم زدن . راه رفتن . (آنندراج ) : به راه دوستی ها هر که بی منت قدم سایدبه هر گامی که بردارد ز ما چشمی از او پائی .واله هروی
قدمدیکشنری عربی به فارسیپا , قدم , پاچه , دامنه , فوت (مقياس طول انگليسي معادل 21 اينچ) , هجاي شعري , پايکوبي کردن , پازدن , پرداختن مخارج