قمعةلغتنامه دهخداقمعة. [ ق ُ م َ ع َ ] (ع اِ) برگزیده و خیار مال . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قمعةلغتنامه دهخداقمعة. [ ق ُ ع َ ] (اِخ ) آب و باغستانی است در یمامه از محمدبن ادریس بن ابی حفصه . (از معجم البلدان ).
قمعةلغتنامه دهخداقمعة. [ ق ُ ع َ ] (ع اِ) سربند انبان و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گزیده ٔ مال یامخصوص است به شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) برگزی
قمعولةلغتنامه دهخداقمعولة. [ ق ُ ل َ ] (ع اِ) شکوفه ٔ گیاه . (اقرب الموارد). غلاف گیاه یا غنچه یا شکفته ٔ آن . || گره و شکن و نورد. (منتهی الارب ). || یقال فی رأسه قماعیل ؛ ای عج
قمعلغتنامه دهخداقمع. [ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَقمع بمعنی آنکه در بن مژه ٔ او آبله ریزه بردمیده باشد. (از منتهی الارب ).
قمعلغتنامه دهخداقمع. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) علتی است مانند تخمه . (از منتهی الارب ). اقرب الموارد بدین معنی قَمع ضبط کرده است . || ج ِ قُمعَة. (ازمنتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع
قمعلغتنامه دهخداقمع. [ ق ِ م َ ] (ع اِ) قیف سر خنورهای سرتنگ که بر سرآن گذاشته روغن و جز آن در وی ریزند. (منتهی الارب ). آلتی است که بر دهان آوند نهند و در آن روغن و جز آن ریزن