قنجللغتنامه دهخداقنجل . [ ق ُ ج ُ ] (ع اِ) بنده و مملوک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به قنحل شود.
قنئللغتنامه دهخداقنئل . [ ق ِ ءِ ] (ع اِ) گردن پیل . || (ص ) زن کوتاه قامت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
قُنْبُلْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی چهار دست و پا شدن (حالت داگی) بصورتی که باسن باز شده باشد برای دخول