دبوقاءلغتنامه دهخدادبوقاء. [ دَب ْ بو ] (ع اِ) دابوق . سریشم که بدان مرغانرا شکارکنند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پلیدی .(منتهی الارب ). حَدَث ِ آدمی . (بحر الجواهر). || هر چیز
دقوقاءلغتنامه دهخدادقوقاء. [ دَ ] (اِخ ) شهر معروفیست در بین اربل و بغداد. آنجا وقعه ای خوارج را رخ داده است . (ازمعجم البلدان ). شهری است در کشور عراق دارای 2هزار تن جمعیت که در
وقاءلغتنامه دهخداوقاء. [ وَ / وِ ] (ع اِ) وقایة.هرچه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- لازم الوقاء ؛ سزاوار نگاه