قلوبلغتنامه دهخداقلوب . [ ق َ ] (ع ص ) بسیار برگردنده .(منتهی الارب ). متقلب پرتقلب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). رجوع به قَلّوب و قلیب شود.
قلوبلغتنامه دهخداقلوب . [ ق َل ْ لو / ق ِل ْ ل َ ] (ع اِ) گرگ . || شیر. (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیب شود.
قلوبلغتنامه دهخداقلوب . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قلب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : تو میروی و خبر نداری اندر عقبت قلوب و ابصار. سعدی .لهم قلوب لایفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها
قلوباسیرلغتنامه دهخداقلوباسیر. [ ] (معرب ، اِ) شیر آملج است و آن آمله ٔ پرورده در شیر تازه دوشیده است . (فهرست مخزن الادویه ).
قلوبطرةلغتنامه دهخداقلوبطرة. [ ] (اِخ ) فلاوُبطرة. کلئوپاترا. آخرین شاه از شاهان بطالسه ٔ یونان است . وی زن بود. اگوستس امپراطور رومی بر وی غلبه کرد و سلسله ٔ بطالسه رامنقرض ساخت .
جذب قلوبلغتنامه دهخداجذب قلوب . [ ج َ ب ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دل های مردم را بسوی خود جلب کردن .