اهل قبورلغتنامه دهخدااهل قبور. [ اَ ل ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردگان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصحاب قبور.
قبردیکشنری عربی به فارسیقبر , گودال , سخت , بم , خطرناک , بزرگ , مهم , موقر , سنگين , نقش کردن , تراشيدن , حفر کردن , قبر کندن , دفن کردن , گور , ارامگاه , در گرو قرار دادن , مقبره