تایر پُربارextra load, XL, extra load tyre, reinforced tyre, RFواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تایر سواری که بیشینۀ فشار باد آن میتواند بیش از تایرهای بارمتعارف باشد و به همین دلیل، ظرفیت حمل بار آن بیشتر است
قبورلغتنامه دهخداقبور.[ ق َ ] (ع ص ) زمین پست و نرم . || خرمابن زود بارآور. || خرمابن که بارش در شاخ او بوده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قبجورلغتنامه دهخداقبجور. [ ق ُ ] (مغولی ، اِ) خراج مقرر دیوانی : زن و فرزند و متعلقان و لشکرهای خود بتمامت از این دره ها فرود آر تا شماره کنم و مال و قبجور را مقرر گردانم . (جامع
قبچورفرهنگ انتشارات معین(قُ) [ مغ . ] (اِ.) = قیچور. قوبجور: 1 - مالیات ، باج . 2 - مالیات متعلق به مواشی و حیوانات .
اصحاب قبورلغتنامه دهخدااصحاب قبور. [ اَ ب ِق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردگان . اموات . گورستانیان . اهل قبور. اهل گورها. و در تفسیر این آیه : کمایئس الکفار من اصحاب القبور (13/60)
اهل قبورلغتنامه دهخدااهل قبور. [ اَ ل ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مردگان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصحاب قبور.