سکوتrestواژههای مصوب فرهنگستان1. بازة زمانی که در آن صدایی شنیده نمیشود 2. هر یک از نشانههایی که در نتنگاری برای دیرشی مشخص در نظر گرفته شده است و در آن صدایی شنیده نمیشود
انرژی سکونrest energyواژههای مصوب فرهنگستانانرژی همارز با جِرم هر ذرۀ ساکن در چارچوب مرجع لَخت که برابر است با حاصلضرب جِرم در مربع سرعت نور
restدیکشنری انگلیسی به فارسیباقی مانده، استراحت، باقی، دیگران، سایرین، تکیه، الباقی، فراغت، تجدید قوا، رستی، اسایش، نتیجه، بقایا، موقعیت سکون، سامان، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن، تکیه دادن، متکی بودن به، کردن
سکوتrestواژههای مصوب فرهنگستان1. بازة زمانی که در آن صدایی شنیده نمیشود 2. هر یک از نشانههایی که در نتنگاری برای دیرشی مشخص در نظر گرفته شده است و در آن صدایی شنیده نمیشود
tenderestدیکشنری انگلیسی به فارسیمقرون به صرفه، حساس، لطیف، ترد، مهربان، نازک، باریک، ترد و نازک، مشفق، دقیق، محبت امیز، تنک، با ملاحظه
crestدیکشنری انگلیسی به فارسیتاج، قله، ستیغ، طره، یال، کلاله، بالاترین درجه، فش، به بالاترین درجه رسیدن