regulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم می کند، تنظیم کردن، منظم کردن، تعدیل کردن، مرتب کردن، میزان کردن، درست کردن
regulateدیکشنری انگلیسی به فارسیتنظیم کنید، تنظیم کردن، منظم کردن، تعدیل کردن، مرتب کردن، میزان کردن، درست کردن
regulateواژهنامه آزادگناردن (گُناردَن). زبانزدِ دانشی. از «ویناردَن» در زبان پهلوی به سه چَمِ (معنی) فرمودن، اُستواندَن (ثابت کردن) و آراستن می آید.
سامان دادندیکشنری فارسی به انگلیسیdirect, organize, order, rectify, reform, regulate, right, tidy, tune
مرتب کردندیکشنری فارسی به انگلیسیarrange, collocate, fix, make, order, organize, range, regularize, regulate, right, tidy