reboundsدیکشنری انگلیسی به فارسیrebounds، واکنش، اعاده، دوباره بجای اول برگشتن، برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، جهش کردن، منعکس شدن، پس زدن
reboundدیکشنری انگلیسی به فارسیعقب نشینی، واکنش، اعاده، دوباره بجای اول برگشتن، برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، جهش کردن، منعکس شدن، پس زدن، دارای قوه ارتجاعی
کمقندخونی بازگشتیrebound hypoglycemiaواژههای مصوب فرهنگستانکاهش قند خون براثر قطع ناگهانی تغذیۀ وریدی تام
reboundsدیکشنری انگلیسی به فارسیrebounds، واکنش، اعاده، دوباره بجای اول برگشتن، برگشتن، حرکت ارتجاعی داشتن، جهش کردن، منعکس شدن، پس زدن