قذروفلغتنامه دهخداقذروف . [ ق ُ ] (ع اِ) عیب . ج ، قذاریف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منه قول ابی تمام : زیر زور عن القذاریف نور. (اقرب الموارد).
قذردیکشنری عربی به فارسیچرکين , چرک , کثيف , زشت , کثيف کردن , پليد , کرم خورده , کرمو , شلخته , ناپاک , نجس , غير سالم , الوده
قذرلغتنامه دهخداقذر. [ ق َ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قَذِر. قَذُر. قَذَر. (منتهی الارب ). || (مص ) پلید بودن . (اقرب الموارد). پلید شمردن . || کراهت داشتن . (من