قولزلغتنامه دهخداقولز. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، سکنه ٔ آن 329 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون و حبوب . شغل اهالی زراعت ، گله دار
لزوقلغتنامه دهخدالزوق . [ ل َ ] (ع اِ) مرهمی است که تا به شدن جراحت چسبان باشد. لازوق . (منتهی الارب ). و قد یهیاء منه [من جلنار] لزوق للفتق الذی یصیر فیه الامعاء الی الانثیین .
لزوقلغتنامه دهخدالزوق . [ ل ُ ] (ع مص ) برچفسیدن . (منتهی الارب ). بچسبیدن . چسبندگی . لصوق . چسبیدن . دوسیده شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر). دوسیدن .