qualifyingدیکشنری انگلیسی به فارسیمقدماتی، واجد شرایط شدن، توصیف کردن، صلاحیت داشتن، تعیین کردن، قدرت را توصیف کردن، ازبدی چیزی کاستن، کنترل کردن
مسابقات انتخابیqualifying, qualifying matchesواژههای مصوب فرهنگستانمسابقاتی که در پایان آن براساس نتایج بهدستآمده، ورزشکاران یا تیمهای صعودکننده به مسابقات اصلی یا دور بالاتر مسابقات مشخص میشوند
دور انتخابیqualifying roundواژههای مصوب فرهنگستاندور مقدماتی یک رقابت که با هدف محدود کردن تعداد شرکتکنندگان برگزار میشود
رقابت انتخابیqualifying competitionواژههای مصوب فرهنگستانمسابقات چندجانبهای که برای بازیکنانِ نهچندان مطرح فرصت شرکت در مسابقات تراز اول را فراهم میکند
قرعهکشی مسابقات انتخابیqualifying drawواژههای مصوب فرهنگستانتقسیمبندی تیمها در گروههای مختلف برای مسابقات انتخابی جام جهانی که دو سال پیش از قرعهکشی جام جهانی انجام میشود
disqualifyingدیکشنری انگلیسی به فارسیرد صلاحیت، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن، کم کردن، کاستن