ضأرلغتنامه دهخداضأر. [ ض َءْرْ ] (ع اِ) کوفت . حب افرنجی . شجر. مبارک . سیفیلیس . رجوع به حب افرنجی شود.
ضائرةلغتنامه دهخداضائرة. [ ءِ رَ ] (ع ص ) تأنیث ضائر. زیان رساننده . گزندرساننده : مؤمنان از دست باد ضائره جمله بنشستند اندر دائره .مولوی .
حَرَضاًفرهنگ واژگان قرآنمشرف به هلاکت - نیمه جان (به معناي مشرف بر هلاکت است ، و بعضي گفتهاند : به معناي کسي است که نه ، مرده تا از يادها برود ، و نه ، زنده است تا اميد چيزي در او باشد