ضیائیلغتنامه دهخداضیائی . (اِخ ) ضیاءالدین محمدشفیع (سید...). هدایت گوید: از سادات کازرون و از علما و فضلای این اوانست . در شیراز توطن دارد و به افاده و استفاده می گذراند. سالهاس
ضیائیلغتنامه دهخداضیائی .(اِخ ) محمدعلی ، از اهالی مولتان هند. وی بسال 1024 هَ . ق . در اکبرآباد هند درگذشت . این بیت او راست :شهید تیغ ستم را به حشر وعده مده که کشتگان تو را ذوق
حسن ضیائیلغتنامه دهخداحسن ضیائی . [ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) شاعر ترک . پسر عبداﷲ موستاری . درگذشته ٔ 972 هَ . ق . دیوان ترکی دارد. (هدیةالعارفین ج 1 ص 290).
ضیاءالدینلغتنامه دهخداضیاءالدین . [ ءُ د د ] (اِخ ) محمد (خواجه ...). پدر دستور قابل فاضل خواجه فضل الدین محمود. از صنادید کرمان بود و اباًعن جد منصب مقدمی و پیشوائی ملک کرمان بلکه و