ضجیعلغتنامه دهخداضجیع. [ ض َ ] (ع ص ) همخوابه . (منتهی الارب ). هم بستر. (مهذب الاسماء) (دهار). برخوابه . کمیع : هزاروسیصد مرد بر آن صحراء ضجیع تراب و اکیل نسر و غراب گردانیدند.
ضیعلغتنامه دهخداضیع. [ ض َ / ضی ] (ع مص ) ضیاع . ضَیعة. هلاک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). تلف گردیدن . || بی تیمار و هیچکاره گردیدن . (منتهی الارب ).