حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح ِ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه بشکند از چیزی خشک . (منتهی الارب ). چیز خشک شکسته و ریزه شده . ج ، حِطَم .
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح ُ طَ م َ ] (اِخ ) ابن محارب بن ودیعةبن لکینر پدر بطنی از عبدالقیس . و حطمیات ، زره هاست که مردم این بطن میساخته اند. رجوع به حطمیة شود. (الانساب ).
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح ُ طَ م َ ] (ع ص ،اِ) دوزخ . (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار). دوزخ یا دروازه ٔ آن . (منتهی الارب ). جهنم . دوزخ یا درِ آن . || آتش قوی . (غیاث ) (منتخب )
حطمةلغتنامه دهخداحطمة. [ ح َ / ح ُ م َ ] (ع اِ) قحط سال . سال سخت . || گوارش . حاطوم . هاضوم . || حطمه ٔ سیل ؛ دفعت آن . (منتهی الارب ).
حطمدیکشنری عربی به فارسیخراب کردن , ويران کردن , نابود ساختن , تباه کردن , خرد کردن , داغان کردن , شکستن , قطعات شکسته , تصادم , خردشدگي , برخورد , شکست دادن , درهم شکستن , بشدت زدن ,
حطملغتنامه دهخداحطم . [ ح َ ] (ع مص ) شکستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء) (دهار) (زوزنی ). شکستن یا خاص است به شکستن چیزی خشک . (منتهی الارب ). || شکسته شدن ستور از پیر
حطملغتنامه دهخداحطم . [ ح َ طِ ] (ع ص ) شکسته . || شکسته حال . شکسته تن . || اسپ شکسته حال از پیری . (منتهی الارب ).