حردونلغتنامه دهخداحردون . [ ح ِ دَ ] (ع اِ) سوسمار نر یا جانوری است مشابه حرباءو آن از نواحی مصر خیزد. و حرذون با ذال معجمه نیز آمده است . گوشت او سم است و گفته اند جانوری است شب
حردلغتنامه دهخداحرد. [ ح َ ] (اِخ ) گویند در این آیه : «و غدوا علی حرد قادرین » (قرآن 25/68)، نام قریه ای است . (معجم البلدان ).
حردلغتنامه دهخداحرد. [ ح َ ] (ع مص )قصد. قصد کردن . آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازداشت . بازداشتن . (از منتهی الارب ). || سوراخ کردن . (ترجمان عادل ). سوراخ
حردلغتنامه دهخداحرد. [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) دردی است در قوائم شتر که اعصاب او خشک میشود بواسطه ٔ زانوبند. حردة. (منتهی الارب ). رجوع به حَرَدة شود.
حردلغتنامه دهخداحرد. [ ح َ رَ ] (ع مص ) گران شدن زره بر مرد چنانکه راه رفتن نتواند. || غضب کردن . (قطرالمحیط). خشم گرفتن : و العیاذ باﷲ اگر بر آن حرد و غضب ، بر این کودک قادر و