حربةدیکشنری عربی به فارسینيزه , زوبين مخصوص صيد نهنگ , نيشتر , کلنگ دوسر , نيزه دسته چوبي , ميخ نوک تيز , نوک نيزه , هرچيز نوک تيز , قله کوه نوک تيز , اردک ماهي , عزيمت کردن , سريعا رفت
حربةلغتنامه دهخداحربة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ریگ زاری است منقطع و منفرد نزدیک وادی واقصه از نواحی قف از رغام .و گویند رمله ای است کثیرالبقر از بلاد هذیل . (معجم البلدان ) (مراصدالا
حربةلغتنامه دهخداحربة. [ ح َ ب َ ](اِخ ) (خطه ٔ بنی ...) در یسار بنی حصن در بصره است ، وایشان طائفه ای از بنی عنبر هستند. (معجم البلدان ).
جحربلغتنامه دهخداجحرب . [ ج َ رَ ] (ع ص ) کوتاه سطبر: فرس جحرب ؛ اسب بزرگ خلقت . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). جُحرَب . (ناظم الاطباء).