poursدیکشنری انگلیسی به فارسیمی ریزد، ریزش، تراوش بوسیله ریزش، مقدار ریزپ چیزی، ریزش بلا انقطاع و مسلسل، ریختن، جاری شدن، پاشیدن، روان ساختن، افشاندن، باریدن
purseدیکشنری انگلیسی به فارسیکیف پول، کیف زنانه، پول، کیسه، کیسه پول، دارایی، وجوهات خزانه، جمع کردن، جیب بری کردن