تعاقبلغتنامه دهخداتعاقب . [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) پیروی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از پس یکدیگر درآمدن . (زوزنی ) (از دهار) (از آنندراج ): لایتعاقب علیه اللیل و النهار. (ت
تعاقبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم تعاقب، توالی▼، جانشینی، اعقاب تعاقب زمانی ◄ تأخر [در زمان] تداوم و استمرار، ادامه، تداوم در عمل، دوام تعقیب، پیگیری دنبال، دنباله، عقبه، عقب دنباله،
تساقبلغتنامه دهخداتساقب . [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تقارب . (از متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد).
تعاتبلغتنامه دهخداتعاتب . [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) با یکدیگر عتاب کردن . (زوزنی ). با یکدیگر خشم گرفتن و همدیگر خشمگینی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تابع (فعل ماض)دیکشنری عربی به فارسیتعقيب کردن , تعاقب کردن , تحت تعقيب قانوني قرار دادن , دنبال کردن , اتخاذکردن , پيگيري کردن , پيگرد کردن