حفنةلغتنامه دهخداحفنة. [ ح َ ن َ ] (ع اِ) یک مشت از طعام . مشتی از گندم و جو و جز آن . یا دو مشت وقتی که هر دو کف بهم آورده باشند. (منتهی الارب ). پری یک مشت . مقداری که در کف د
حفنةلغتنامه دهخداحفنة. [ ح ُ / ح َ ن َ ] (ع اِ) کریشک . مغاک . سوراخ . (منتهی الارب ). حفرة. (اقرب الموارد). || پُرِ دو مشت . (اقرب الموارد). || کوه . (منتهی الارب ). ج ، حُفَن
حفنلغتنامه دهخداحفن . [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید مصر. و بعضی گفته اند ناحیتی باشد از نواحی مصر. (منتهی الارب ).
حفنلغتنامه دهخداحفن . [ ح َ ] (ع مص ) دادن چیزی اندک یا یک مشت کسی را. (منتهی الارب ). چیزی کسی را اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را چیزی اندک دادن . (دهار). اندک چیز دا
حفنلغتنامه دهخداحفن . [ ح َ ف َ ] (ع مص ) قدم برگردانیدن گاه رفتن که خاک برانگیزد. وقت رفتن هر دو پا برگشتن چنانکه گرد برخیزد به سبب آن . (منتهی الارب ).