حسللغتنامه دهخداحسل . [ ح َ س َ / ح ِ س ِ] (ع اِ) گیاهی است شبیه به صعتر و برگش درازتر و بزرگتر و تیره رنگ و بسریانی جسمی گویند. در دوم گرم وخشک و پخته ٔ او مقّوی معده و هاضمه
حسللغتنامه دهخداحسل . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن خارجةالاشجعی صحابی است . و او در غزوه ٔ خیبر مسلمانی پذیرفت . (قاموس الاعلام ترکی ).
حسللغتنامه دهخداحسل . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن عامربن لوی بن غالب عدنانی قرشی . جدی از عرب است که عبداﷲبن مسروح صحابی از فرزندان او بوده است . (اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 220).
حسللغتنامه دهخداحسل . [ ح ِ ] بچه ٔ سوسمار. (دهار) (مهذب الاسماء). بچه ٔ سوسمار که از بیضه بیرون آمده باشد. سوسماربچه . بچه نوزاده ٔ ضب : لاآتیک سِن الحسل ؛ نیایم پیش تو گاهی (