حداءلغتنامه دهخداحداء. [ح َدْ دا ] (اِخ ) عامربن ربیعةبن تیم اﷲ. خوش آواز بودو بعلت بیماری آوازش دیگرگون شد. (انساب سمعانی ).
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح َ د د ] (اِخ ) ابن ذهل بن حرث بن ذهل بن مران . مردی خوش آواز بود. (سمعانی ).
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح َدْ دا ] (ع ص ) مرد زجرکننده . راننده ٔ شتر بسرود. (منتهی الارب )، حدی خواننده . ساربان .
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح ِدْ دا ] (اِخ ) نام وادئی میان جده و مکه . بدانجا قلعه و نخلستانی است و سپس آنجا را حد مینامیدند. (معجم البلدان ).
حداءلغتنامه دهخداحداء. [ ح َدْ دا ](اِخ ) نام قبیله ای است . (مهذب الاسماء). بطنی از بنی مراد است . (سمعانی 159). و گاهی حدا بقصر خوانند.
حداءةلغتنامه دهخداحداءة. [ ح َ دَ ءَ ] (ع اِ) تبر. || تبر دوسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تبر تیشه . پیکان تیر. || سر تبر. (منتهی الارب ). ج ، حَدَا. (اقرب الموارد) (منتهی ا
حداءةلغتنامه دهخداحداءة. [ ح ِ دَ اَ ] (ع اِ) ابن آصی . غلیواژ. (دهار). زغن . موش گیر. ابوالصلب . (المرصع). ابوالخطاف . گوشت ربا. پند. بند. بازک ترکی . جوزه ربا. موشخوار. خون . چ
حدواءلغتنامه دهخداحدواء. [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است . نام جائیست . (معجم البلدان ). غیر از حدوداء است .