حمصلغتنامه دهخداحمص . [ح ِ / ح ُ ] (اِخ ) شهری است بشام که مردم یمن در آن سکونت دارند. (منتهی الارب ). شهریست بشام بزرگ و خرّم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است و مرد
حمصلغتنامه دهخداحمص . [ ح َ ] (ع مص )فرونشستن آماس جراحت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حمص ارجوحة؛ کم شدن تیزی جنبش بازپیچ یعنی آورک . (منتهی الارب ). کم شدن فوران ارجوحه
حمصلغتنامه دهخداحمص . [ ح ِ ] (اِخ ) اعراب اندلس شهر اشبیلیه را بمناسبت تشابه با حمص واقع در سوریه ، چنین می نامیدند. (قاموس الاعلام ).
حمصلغتنامه دهخداحمص . [ ح ِ ] (اِخ ) نام شهرکی است از ایالت حما که به انضمام نواحی تابعه اش قصیر و ایکی قپولی از 109 پارچه ده ترکیب یافته و قریب 50000تن جمعیت دارد. اراضی آن حا
حمصلغتنامه دهخداحمص . [ ح ِ م م ِ / ح ِ م م َ ] (ع اِ) کجلّق و قنَّب ، نخود و آن نفاخ ملین و مدر است . منی و شهوت و خون را زیاد میکند و بدن و ذکر را نیرو می بخشد، بشرط آنکه پس