حملدیکشنری عربی به فارسیابستني , بارداري , حاملگي , وابسته بدوران رشد تخم يا نطفه , بره , گوشت بره , ادم ساده , بار , کوله بار , فشار , مسلوليت , بارالکتريکي , عمل پرکردن تفنگ باگلوله
حملفرهنگ مترادف و متضاد۱. آبستنی، بارداری، حاملگی ۲. بار، ۳. نقل ۴. توجیه، تعبیر، تاویل ۵. بردن، ترابری، جابهجایی ۶. برداشتن