نقطۀ همبارisoelectric point, isoelectric pHواژههای مصوب فرهنگستانPH محلولی که در آن بار خالصِ رویِ مولکول صفر باشد
شیو pH تثبیتشدهimmobilized pH gradient, IPGواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش تمرکز همبار که در آن pH نواحی ژل از قبل تثبیت شده است
حائرلغتنامه دهخداحائر. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حیرت . سرگردان . سرگشته . متحیر. حیران . مرد سرگشته که بیرون شد کار نداند. || جای گرد آمدن آب . || لاغر. نزار. || مغاکی که
حائر ملهملغتنامه دهخداحائر ملهم .[ ءِ رِ م َ هََ ] (اِخ ) در یمامة است ، اعشی گوید:فرکن مهراس الی ماردفقاع منفوحةفالحائر.داودبن متمم بن نویرة درباره ٔ یوم ملهم گوید:و یوم ابی جزء بمل
حائرةلغتنامه دهخداحائرة. [ ءِ رَ ] (ع ص ) تأنیث حائر. گوسفند و زن که هرگز جوان نشوند. ج ، حوائر. || حائرة من الحوائر؛ که در آن خیری نیست .
حسین حائریلغتنامه دهخداحسین حائری . [ ح ُ س َ ن ِ ءِ ] (اِخ ) ابن محسن بن مرتضی بن محمدبن علی حسینی حائری شاعر. تذکرةٔ شعرا دارد. وی در 1246 هَ . ق . / 1830م . متولد و در 1319 هَ . ق
علامه حائریلغتنامه دهخداعلامه حائری . [ ع َل ْ لا م َ ءِ ] (اِخ ) حاج شیخ عبدالکریم بن محمدجعفر مهجردی یا میجردی یزدی حائری . از اجله ٔ علمای طراز اول این عصر می باشد. در سال 1276 هَ .
علی حائریلغتنامه دهخداعلی حائری . [ ع َ ی ِ ءِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن ابی المعالی الصغیربن ابی المعالی الکبیر طباطبائی اصفهانی کاظمی حائری شیعی امامی . رجوع به علی طباطبائی شود.