نقطۀ همبارisoelectric point, isoelectric pHواژههای مصوب فرهنگستانPH محلولی که در آن بار خالصِ رویِ مولکول صفر باشد
شیو pH تثبیتشدهimmobilized pH gradient, IPGواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش تمرکز همبار که در آن pH نواحی ژل از قبل تثبیت شده است
حائللغتنامه دهخداحائل . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حول و حیل . || متغیراللون . || شتربچه ٔ ماده همینکه از شکم مادر آماده برآمده باشد، و نر را سقب گویند. || خرمابن که سالی با
کحائللغتنامه دهخداکحائل . [ ک َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَحیل و کَحیلَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به کحیل و کحیلة شود.
حائل نورglare screenواژههای مصوب فرهنگستانهر افزاره یا مانع طبیعی که از آن بتوان برای در امان ماندن چشم راننده در برابر نور چراغ جلوی خودروهای روبهرو استفاده کرد
حائل 1buffer 2واژههای مصوب فرهنگستانمدار یا افزاره یا قطعهای که از برهمکنش ناخواستۀ مدارها یا افزارههای الکتریکی جلوگیری میکند
حائل 2screen 5, shield 1, block 4, pick 1واژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، حرکتی که در آن بازیکن مهاجم بین همتیمی و مدافع حریف قرار میگیرد تا موقعیتی را برای آزاد شدن همتیمی دارای توپ یا بدون توپ خود فراهم کند