خودروِ ترکیبی برقِشهریplug-in hybrid, plug-in hybrid electric vehicle, PHEV, plug-in hybrid vehicle, PHVواژههای مصوب فرهنگستانخودروی ترکیبی که انرژی الکتریکی موردنیاز آن ازطریق اتصال به شبکۀ برق شهری نیز تأمین میشود
نقطۀ همبارisoelectric point, isoelectric pHواژههای مصوب فرهنگستانPH محلولی که در آن بار خالصِ رویِ مولکول صفر باشد
حاجرلغتنامه دهخداحاجر. [ ج ِ ] (اِخ ) منزلی است حاجیان را ببادیه براه مکه : از دم پاکان که بنشاندی چراغ آسمان ناف باحورا بحاجر ماه آبان دیده اند. خاقانی .و ظاهراً همان موضعی است
حاجرلغتنامه دهخداحاجر. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حجر. بازدارنده . مانع. حاجور. || گو آب باران . (مهذب الاسماء). || لب مغاک وادی که آب از آن بیرون نرود. کنار وادی که آبرا ن
حاجورةلغتنامه دهخداحاجورة. [ رَ ] (ع اِ) بازیی است کودکان را و آن چنان باشد که خطی مدور بکشند و طفلی در میان آن بایستد و دیگر کودکان برای گرفتن او پیرامون وی حلقه زنند. حَجّوره .
حاجریلغتنامه دهخداحاجری . [ ج ِ ] (اِخ ) عیسی بن سنجربن بهرام بن جبریل بن خمار تکین بن طاش تکین الاربلی ، مکنی به ابی یحیی و ابی الفضل ، ملقب به حسام الدین و معروف به حاجری . رجو
حاجریلغتنامه دهخداحاجری . [ ج ِ ] (ص نسبی ) منسوب به حاجر، ابن خلکان گوید: «هذه النسبة الی حاجر و کانت بلدة بالحجاز لم یبق منها سوی الآثار...» از کسانی که بدین نسبت معروف اند عیس
حاوجردلغتنامه دهخداحاوجرد. [ ] (اِخ ) محمدبن حسن قمی آنرا یکی از کشتزارهای ساوه شمرده . رجوع به تاریخ قم ص 140 شود.