حلمةدیکشنری عربی به فارسینوک پستان , نوک غده , پستانک مخصوص شيربچه , ازنوک پستان خوردن , ممه , شبيه نوک پستان , پستانک
حلمةلغتنامه دهخداحلمة. [ ح َ ل َ م َ ](ع اِ) سر پستان و آن دو باشد. || گیاه سعدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گیاهی است دیگر. || کنه ٔ خرد. (منتهی الارب ). یکی حَلَم و آن کن
جحلمةلغتنامه دهخداجحلمة. [ ج َ ل َ م َ ] (ع مص ) بر زمین زدن کسی را. (از منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ذیل اقرب الموارد).
حلملغتنامه دهخداحلم . [ ح ُ ل ُ ] (ع اِ) خواب که دیده شود. || جماع در خواب . (منتهی الارب ). || (مص ) بالغ گردیدن . (ناظم الاطباء).