سردفاعpoint guard, PGواژههای مصوب فرهنگستاندر بسکتبال، بازیکن بازیسازی که معمولاً در نوک دفاع بازی میکند
حلةلغتنامه دهخداحلة. [ ح َل ْ ل َ ] (ع اِ) ضعف . فتور. || شکستگی . || جهت چیزی و مقصود آن . (منتهی الارب ). جهته و قصده . (از اقرب الموارد). || زنبیل کلان از نی . || جای . منزل
حلةلغتنامه دهخداحلة. [ ح ِل ْ ل َ ] (ع اِ) گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند. (از منتهی الارب ). مردمان فرودآمده . (از مهذب الاسماء). || نوعی از فرودآمدن . || جماعت خانه ها
حلةلغتنامه دهخداحلة. [ ح ُل ْ ل َ ] (ع اِ) ازار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || ردا. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). || بردهای یمانی باشد یا غیر آن . (منتهی الارب ) (از آنند
حلجةلغتنامه دهخداحلجة. [ ح َ ج َ ] (ع اِ) مسافت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گویند: بیننا و بینهم حلجة صالحة او بعیدة او قریبة. (اقرب الموارد).
حلوةلغتنامه دهخداحلوة. [ ح ُ وَ ] (ع ص ) مؤنث حُلو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به حلو شود.
حلوةلغتنامه دهخداحلوة.[ ح ُ وَ ] (ع اِ) نام قسمی ریش [ جراحت ] که بر تن آدمی پدید آید. (قانون بوعلی کتاب 3 چ تهران ص 89).
حبة حلوةلغتنامه دهخداحبة حلوة. [ ح َب ْ ب َ ت ُ ح ُل ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی گوید: حبة حلوة. الانیسون . رجوع به حبةالحلوة شود.
عین حلوةلغتنامه دهخداعین حلوة. [ ع َ ن ِ ح ُل ْ وَ ] (اِخ ) چشمه ای است در وادی الستار. (از معجم البلدان ).