حبرةلغتنامه دهخداحبرة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) حَبْر. حَبَر. حبور. شاد کردن . و رجوع به حبر شود. || (اِ) زردی دندان . (معجم البلدان ). || نعمت . || سرود بهشت . || نغمه ٔ نیکو. || مبا
حبرةلغتنامه دهخداحبرة. [ ح ِ ب َ رَ ] (ع اِ) برد حبرة؛ نوعی از چادر یمانی . برد حبرة و برد حبرة (علی الوصف و الاضافة). (منتهی الارب ). و آن جامه ای راه راه یعنی مخطط است که به ی
حبرلغتنامه دهخداحبر. [ ح ِ ] (ع اِ) زگاب . سیاهی . دوده . دوده ٔ مرکب . مرکب . مداد. نقس . زگالاب . سیاهی دوات : بر پر الفی کشید نتوانست از بی قلمی و یا ز بی حبری . منوچهری .آن
حبرلغتنامه دهخداحبر. [ ] (اِ) قسمی جامه . نوعی نسیج . برد یمانی موجدار. (فرهنگ البسه ٔ نظام قاری ) : نرمدست و قطنی و خارا و حبربرد و ابیاری و مخفی آشکار. نظام قاری (دیوان ص 27)