حبیةلغتنامه دهخداحبیة. [ ح َ بی ی َ ] (اِخ ) کوره ای به زمین یمن از نواحی سبا و بدانجا قلعه ای است موسوم به حب .
حبیةلغتنامه دهخداحبیة. [ ح ُب ْ بی ی َ ] (اِخ ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: گروهی از متصوفه ٔ مبطله باشند. و قول و معتقد ایشان آن است که بنده چون به درجه ٔ محبت رسد تکلیفات
حبی زافریةلغتنامه دهخداحبی زافریة. [ حُب ْ با ف ِ ری ی َ ] (اِخ ) باهلی مادر احنف بن قیس شاعر است . رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 65 شود.
حبی المدنیةلغتنامه دهخداحبی المدنیة. [ ح ُب ْبَل ْ م َ دَ نی ی َ ] (اِخ ) ابن قتیبة کلماتی پندآمیزاز وی آورده است . رجوع به عیون الاخبار ج 3 ص 3 شود.
حبیکةلغتنامه دهخداحبیکة. [ ح َ ک َ ] (ع اِ) راه ستاره ها. مسیر ستارگان . کهکشان . راه آسمان . ج ، حُبُک . (منتهی الارب ). حبائک . (مهذب الاسماء). || شکن آب . || شکن زره و موی وری
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) بنت خلیل بن حبشیةبن سلول . مادر عبدمناف جد رسول اکرم (ص ). رجوع به مجمل التواریخ ص 227 شود.
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) قادین یا حبی خاتون شاعره ٔ ترک از اهل اماسیة. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:مشهورترین شاعره ٔ عثمانی است ، حفیده ٔ شیخ یحیی و زوجه ٔ شمسی چلپی و
نمایشگر اصلی وضعیت پروازprimary flight display, primary flight instrumentsواژههای مصوب فرهنگستاننمایشگری در اتاقک خلبان که بهصورت یکپارچه وضعیت هواگرد در هوا را نشان میدهد اختـ . ناوپ PFD