خلبان سکاندارpilot flying, PF, handling pilotواژههای مصوب فرهنگستانخلبانی که در هنگام پرواز فرمانهای هواگَرد را در اختیار دارد
حبوسلغتنامه دهخداحبوس . [ ] (اِخ ) (بنی ...) نام دولت کوچکیست که حبوس بن ماکسن در قرن 5 هجری در شهر غرناطه تأسیس کرد که از ملوک الطوایف شهر مذکور بشمار است . این دولت در سال 41
حبوسلغتنامه دهخداحبوس . [ ] (اِخ ) ابن ماکسن بن زیری بن منادالصنهاجی . (عیون الانباء ج 1 ص 40). وی یکی از امرای بنی زیری است ، این امرا دست نشانده ٔ ملوک فاطمی در آفریقا بودند.
حبوسلغتنامه دهخداحبوس . [ ح َب ْ وَ ] (اِخ ) دختر بشیر پسر محمد شهابی امیرعالی همت و زیرک بود. وی در شویفات لبنان به سال 1182 هَ . ق . بزاد و در 1208 از طرف پدر خویش حاکم منطقه
حب سجستانیلغتنامه دهخداحب سجستانی . [ ح َب ْ ب ِ س َ ج ِ ] (اِ مرکب ) حب قاقله . دانه ٔ قاقله . دانه ٔ هیل ، یعنی هل به اصطلاح امروزین .
حب سک بینجلغتنامه دهخداحب سک بینج . [ ح َب ْ ب ِ س َ ن َ ] (اِ مرکب ) قولنج و درد روده را نفع دهد و بواسیر و بادهای غلیظ را دفع کند و بول و حیض براند. صفت آن : صبر سقوطری و سکبینج وتخ
حب سورنجانلغتنامه دهخداحب سورنجان . [ ح َب ْ ب ِ رِ ] (اِ مرکب ) معجونی است از صبر سقوطری و تربد مجوف سفید تراشیده ، سورنجان مصری از هر یک ، یک مثقال ، ماهی زهرج یک درم ، حب النیل ، غ
قاعدۀ فازphase rule, Gibbs phase ruleواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر سامانۀ تعادلی رابطۀ P + F = C + 2 برقرار است که در آن P تعداد فازهای مجزا و C تعداد اجزا و F درجۀ آزادی سامانه باشد